- ۰ نظر
- ۲۲ مرداد ۹۵ ، ۰۰:۵۰
حس چه کسی رو دارم؟؟؟
پرنده هایی توی قفس بزرگی توی جنگل گیر افتادن
هر روز در اون قفس باز میشه تا تک پرنده ای ازش بیرون بره و تا زمان مشخصی برگرده
پرنده ابشارا رو می بینه و کوهارو پرنده هایی که تا حایی ک چشم میره پرواز میکنن
رودهایی ک ازش اب میخورن
هر بار برمیگرده توی قفس و دلش میخواد اندازه تمامیتی ک پرنده ها دارن پرواز کنه
برای پرنده ها از چیزایی ک بیرون دیده میگه
ولی هیچ کدوم نه میتونن توی فراز کوهی پرواز کنن و نه توی رودی اب تنی کنن
پرنده ای که بالاش برای اون پروازا ورزیده س ولی توی قفس زندگی میکنه
به تمام تعداد دفعاتی ک اون پرنده از قفس بزرگش بیرون میره و دنیای دیگه ای ک میدونه میشه توش زندگی کردو می بینه
احساس سردرگمی می کنم
به تمام اون تعداد دفعات دنبال دلیل میگردم! دلیل اینکه چرا باید دوباره به اون قفس برگرده
به تمام اون تعداد دفعاتی ک پرنده توی قفس پرواز میکنه تا به درو دیوارش بخوره
بدنم درد میکنه از تلاشای مکرر
روحم درد میکنه از پروازی ک ب نهایت نمی رسه
و مدام با خودم تکرار میکنم باید یه راهم ادامه بدم
نباید دست بکشم
نباید خودمو با ادمایی ک هزار جور قفس دوروبرشون نیس مقایسه کنم
اما میشه از فکرش دست کشید؟
حس چه کسی رو دارم؟
حس ادمی که چند سال قبل از این ارمان شهری رو برای خودش می سازه
برای ادمای اون ارمان شهر می نویسه و خودشو توی اون شبا تصور می کنه
ادمی که رنگ و بوی چیزایی ک میخواد تو کارای خاصی ک میکنه و کلمات و نوشته ها و خواسته های مکرر و مریض وارانه ش هس
و بعد از گذشت چند سال توجاهایی قدم میذاره
و ادمایی رو می بینه که مثل پتک توی سرش میشن و می فهمه داره تو اون ارمان شهر زندگی میکنه
چیزی که میخواست بسازه دنیای بیرونشو ساخته
و اون تو یه حباب شیشه ای نظاره گر همه شه و هیچ کاری از دستش برنمیاد
که همه چیز بخشی از اون ارمان شهره جز خودش....
حس چه کسی رو دارم؟
حس دختری که بعد چند روز صی زود از خواب بیدار میشه و تا خود ظهر اون قدر می نویسه
تا به خودش بفهمونه حالش خوبه و الان کجاس و چه کارایی رو باید بکنه و برای انجام چه کارایی نباید تعلل یکنه
دختری که توی سرچ کردناش بیتای محشری برای بیان حالاتش پیدا میکنه اونقدری ک هزار بار از روشون بخونه و بخنده
و حس کنه هنوز میشه به وجود خدایی که ببیندت اعتقاد داشت
اونی که تمام ایده های تابستونش تو یه صبح بعد از خوابی ک می بینه و دستی ک رو شونشه و ویفه ای ک بش تلقین شده
باهم ترکیب میشن و براش ماموریتی رو می سازن ک بهش القا کنن اولین قدم در راستای احیای خودشو برداشته
اونی که شب از بدن درد کلاسای ورزشی ک پشت سر هم رفته و راه رفتنای چند ساعته و منتظر موندنای طولانی برای اتوبوس
روی مبل زیر پتو دراز میکشه و ماموریت سومو کلید می زنه
و شب باز از عذاب کتابایی ک تموم نشده خوابش نمی بره ولی اونقدر خسته س ک هنوز نتونسته بعد چند ساعت از زیر پتو بیرون بیاد
حس چه کسی رو دارم؟؟؟
اونی که تمام روزشو شلوغ کرده از تمام جیزایی ک میخواسته تو زندگیش باشه
ولی باز موقع بالا رقتن از پله ها بعد باشگاه موقع دراز کشیدن روی مبل و موقع بردن قاشق یه دهنش
فکرای عذاب اوری که قسم خورده بود بشون فکر نکنه میان سراغش
اونی که قدم به قدمی که برای خواسته هاش برمیداره احساس پوچی میکنه
چون میدونه نمیتونه تمام اینارو تو زندگیش به حد اعلی برسونه
از راه های جدید خاص شدن در اینستاگرام که معمولا بین دانشجوهای دانشگاهای مطرح رایجه
اینه که می گردین توی اینترنت ببینین مشکلات و بیماری های روحی انیشتین و صادق هدایت و حالا هر ادم بزرگی ک می شناسین چی بوده
معمولا اسمای قشنگی هم پیدا می کنین ک گفتنشون کلاس جدیدی رو به شخصیت ساختگیتون اضافه می کنه
بعد کافیه بزیر یکی از پستاتون که مثلا عکس نیمرو یا جدول خیابون یا محتویات کیف پولتونه ی بار اسمشونو بیارین
با این عنوان ک مثلا " به افسرده ها احترام بذارید"
یا " افسرده ها بهترین ها هستند"
لازم هم نیست زیاد تو انتخاب نوع بیماری وسواس بخرج بدین
توی علایم فقط کافیه مثلا "خواب زیاد" یا "سردرد" یا "خستگی بی دلیل" رو پیدا کنید
حالا اشکالی هم نداره که خواب زیاد و خستگی بی دلیل ناشی از تنبل بودنتون باشه و سردرد ناشی از زل زدن بیست و چهار ساعته
به تلویزیون یا لپ تاپ و گوشی یا حتی نشستن بیش از حد جلوی باد کولر
همین که این نشانه ها تو شما وجود داره شما شانس اینو دارین که اون بیماری رو داشته باشین
یا به عبارتی انیشتین باشین!
...
همه ش اینجوری شروع شد
تصور بهتر از این می رفت
همونایی که هر بار خسته می شدم و ناامید با تصورش رو پا می امدم
نمی ذارم از توی چنگم دربیاد
تااخر عمر باید بمونه!
اما جور دیگه ای....
از اونا که مامان سر جانماز بخاطرش از خوشحالی خدا رو شکر می کنه
صدای بلندش موقع دعا کردن درست مثل صدای وحشتناک بلند تلویزیون
مثل موهات زیر روسری وقتی پنجره ی ماشین بازه
مثل ترش کردن بعد از خوردن خوشمزه ترین دوغ دنیا!
ولی کاش باشه...