Asentra

۱ مطلب در آذر ۱۳۹۵ ثبت شده است

.:

بدنم درد میکنه.:

شب از خواب پامیشم فکرای مختلف مث ادمایی ک میخوان ب زور ازت بازجویی بگیرن مدام ازم سوال میپرسن.:

این طرف و اون طرف میشم تا دکشون کنم به زور خوابم برده بود.:

پاهام ضعف میره

دیشب بلند شدم.:

یکیشونو نشسته با پا لگد کردم.:

سرمو گذاشتم رو زانوهام گریه کردم گفتم بسه

دیدمش. چشمامو بستم تا از ترس جیغ نزنم.:

بدنم درد میکنه.:

انگار همون افکار تمام شب کتکم زدن.:

زیر شیر اب گریه میکنم.:

صداش میکنم.:

بعد بهت میگم وقتی اونو صدا میزنم ینی تو.:

مدام میگم خدایا.:

و تو رو میبینم.:

ک ناامید و لجباز.:

زیر شیر اب روی صندلی حموم نشستی.:

خودتو زیر شیر خم کردی.:

اب داغ میریزه و کمرت میسوزه.:

ولی باز این کارو تکرار میکنی.:

اب شیرو گرفتی توی دستت.:

دم گوشت.:

صدای شرشرشو میشنوی.:

ابایی ک دارن هدر میرن ولی پانمیشی ابو ببندی.:

"میذاری همه چیز از دست بره".:

میشنوی صدامو ک بهت التماس میکنم.:

ولی لج کردی و تو خودت خم شدی.:

درست مثل من ک در تمام این مدت از صدا زدنت طفره رفتم.:

ولی انگار توی تمام لحظه هایی که چشمام باز بود و دنیا مثل نوار یه فیلم جلوی چشمام میگذشت و نقشی تو داستانش نداشتم صدات میکردم

نکنه صدات کردم و این تو بودی که جواب ندادی؟

بخار دور سرم میچرخه.:

ب نوری ک از پنجره میاد نگا میکنم.:

دور سرم میپیچه.:

تب کردم و روی تخت افتادم.:

شیخ باهاشون حرف میزنه.:

حالش هیچ وقت خوب نمیشه

می ترسم

پوزخند می زنم

چیزی ب یاد نمیارم.:

از روزایی ک تمام چیزی ک میخواستم خوب بودن بود 

(ولی انگار حتی حالا تمام دفعاتی ک پلکام بهم خورده همینو ازت خواستم)

از روزایی ک از مردن حداقل میترسیدم وازت میخواستم بهم فرصت بدی تاتوی روزای جدید زندگیم خوشحالت کنم.:

اگه الان بمیرم برام فرقی نداره ک بعدش چی میشه و من چقدر خوب زندگی کردم.:

چیزی از حانیه پاک و معصوم تو ب یاد نمیارم.:

همونطور ک نمیتونم چیزی از اون وقتی هنوز پاک بود ب یاد بیارم.:

نمیتونم از جام بلند شم.:

شاید چند روز دیگه فلج شم

دکتر میگه ام اس داری دلم از سرطان تیر میکشه

جلوش قهقهه میزنم 

یه جای روحم چند ساله تو کماس. بیشتر نگران اونم. 


ی گوشه ی خیابون ی روز دراز میکشم.:

خیلی آروم.:

بعد چشمامو برای همیشه میبندم


درش بسته س؟ نمیشه باز شه؟ نه بخدا خانوم همین الان ریموتشو بردن

سردمه توی حیاط و تاریکی بین ماشینا پیدا نمیکنم راهو

توی اسانسور هق هق میکنم

توی روشنایی صدات میزنم

کجا میخوای بری؟ ارایشتو پاک کن بعد برو تو

چیزی شده خانوم؟ میخواین صب کنم تا برگردین؟

چرا میخندی؟ خسته شدم از بس سرم زدم. 

هنوز حتی نصفشم نرفته

هنوزم نصفش نرفته

نمیتونم صدای گریه ی بچه ها رو تحمل کنم


میخوام برم یه جای دور. که کسی نگرانم نباشه. برای چند روز فقط باتمام وجودم خوشحال باشم . کباب بخورم و اب پرتقال. 


صدای روده مو شنیدی؟


حالا فهمیدم کجا اسمشو شنیدم یه کتاب ازش تو دوران راهنمایی خونده بودم..

یه کتابشم خانوم عابدینی بهم کادو داده بود...

لبخند مضحک روی لبام

و دست هایت بوی نور می دهند...!!!