nothing that I wouldnt do
یه فرشته ای هم هس فرشته ی عشقه
اون شبی ک ارزو میکنی فردا صبح چشمات باد نکرده باشه
دم در اتاق وای میسه و نگاهت میکنه
بعد خوب ک گریه کردی
حرفایی ک نمیتونی بزنی رو از کف اتاق جارو میکنه و باخاک انداز جم میکنه
یه کیفم داره مثل پاکت نامه ک دکمه ش ی قلب بزرگه
بعد همه ی اشغالای توی دلتو تو کیفش میذاره ک ببره پیش خدا
اشغالای تو دلت همون چیزای ارزشمندی ان ک اسمشون دوست داشتنه
فردای چنین شبی میتونی تمام کتابا و امتحانا و خاطرات و دست نوشته های دبیرستانتو دور بریزی
جز عربی و ریاضی ک فکر میکنی ی روزی بدرد میخورن
و احساس رضایت میکنی از اینکه هیچ وقت دیگه تو عمرت ب جزوه های فیزیک و خوندنشون نیاز نداری
قاطی دورریختن برگه های زبان فارسی ی کاغذ با جملات درهم و برهم و فلشای جابجایی بندا که احتمالا یکی از اون انشاهای غیرمنتظره بعنوان تکلیف
مسخره مورد علاقه معلمای ادبیاته پیدا میشه
یه جاییش نوشتم:
"اما من این گونه اولین سطور شرح حال نااحوالی ام را رقم می زنم:
پشت هر آدم موفقی یک مشت احساسات خاک شده است"
....
خلاصه من دیشب دقیقا یک مشت اشغال بدردنخورو که درست اندازه قلبم بود برای همیشه دور ریختم:)
- ۹۵/۰۴/۱۸