ro be seen as you truely are 4
يكشنبه, ۱۳ تیر ۱۳۹۵، ۰۸:۰۵ ب.ظ
شالم توی صورتم بود و موهایی ک به زور بالا جم کرده بودم تو صورتم پخش شده بود
لباسای تو تنم کج و کوله بود و می خواستم از درد و گرما و گشنگی بالا بیارم
تند تند راه می رفتم و ازش می خواستم الان که اعصابم خورده چیزی نگه
زیر نور خورشید تو اتاق دراز کشیده بودمو جای کمدا و در و دیوار جنگلای امازون و حیووناشو مجسم میکردم
کتاب روبروم باز بود که گفت
تو و اجی انقد گوشی دستتون می گیرین که کسایی که یک هزارم استعداد شمار و ندارن با پشتکارشون ازتون جلو بزنن
- ۹۵/۰۴/۱۳