گلدن وینگز..؟!
من ان هم کلاسی ترم بالایی را توی راه دیدم
و می خواستم دربروم از مسیری ک باید با هم می رفتیم
و او پیدایش شد
همانی ک شبیه دکتر توی کوفته قلقلی است
بازو دراورده بود و همگام باما میدوید
استاد درس مشترک من با همان ترم بالایی
من فرار کردم
هردوشان مرا دیدند
و من توی خیابانهایی ک پرده کشیده شده بود از محوطه ی ممنوعه گذشتم مردم
نشسته بودند و نگاه میکردند
فاجعه رخ داده بود و من نشستم مثل همه چهارزانو و او می خواند:
"کدوم کوه و کمر بوی تو داره یار؟"
.
.
.
وقتی سردرگم از پله های دانشکده پایین میامدم اورا دیدم با همان روپوش سفید همیشگی
توی جشم هایم نگاه کرد و جایی توی دستش بود
انگار ک باید میرفتم و بازخواست میشدم
و من باز نگاهم را ازش دزدیدم و سلام نکردم
و ارزو کردم کاش بفهمد من بی شعور نیستم فقط هرورم را بعد از مدتها پیدا کرده ام
توی خیابان راه می رفتم و فکر میکردم
چه میشد اگر او هم بلد بود اندازه من خواب ببیند و دلیل نکاه ممتد امروزش این باشد ک بداند من بعد از این که
اورا با بازوهایی ک هرگز درحال طبیعی نداشت رها کردم
توی کدام خیابان فرار کردم
تا سر امتحانی ک مال درس او بود حضور نداشته باشم؟!
- ۹۴/۱۰/۳۰