Asentra

گلدن وینگز..؟!

چهارشنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۴، ۱۲:۴۱ ق.ظ

من ان هم کلاسی ترم بالایی را توی راه دیدم

و می خواستم دربروم از مسیری ک باید با هم می رفتیم

و او پیدایش شد

همانی ک شبیه دکتر توی کوفته قلقلی است

بازو دراورده بود و همگام باما میدوید

استاد درس مشترک من با همان ترم بالایی

من فرار کردم

هردوشان مرا دیدند

و من توی خیابانهایی ک پرده کشیده شده بود از محوطه ی ممنوعه گذشتم مردم

نشسته بودند و نگاه میکردند

فاجعه رخ داده بود و من نشستم مثل همه چهارزانو و او می خواند:

"کدوم کوه و کمر بوی تو داره یار؟"

.

.

.

وقتی سردرگم از پله های دانشکده پایین میامدم اورا دیدم با همان روپوش سفید همیشگی

توی جشم هایم نگاه کرد و جایی توی دستش بود

انگار ک باید میرفتم و بازخواست میشدم

و من باز نگاهم را ازش دزدیدم و سلام نکردم

و ارزو کردم کاش بفهمد من بی شعور نیستم فقط هرورم را بعد از مدتها پیدا کرده ام

توی خیابان راه می رفتم و فکر میکردم

چه میشد اگر او هم بلد بود اندازه من خواب ببیند و دلیل نکاه ممتد امروزش این باشد ک بداند من بعد از این که

اورا با بازوهایی ک هرگز درحال طبیعی نداشت رها کردم

توی کدام خیابان فرار کردم

تا سر امتحانی ک مال درس او بود حضور نداشته باشم؟!

  • ۹۴/۱۰/۳۰

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی